میان تیرماه، یک روز گرم خسته و پرعطش داخل اتاق می شوم. لیوان لبریزی که با خود آورده ام محکم گرفته می نشینم. از فرط تشنگی، همه اش را یک سره می نوشم. دست دراز می کنم و آرام بالای تاقچه می گذارم و وقتی مطمئن شدم محکم جا گرفته، آسوده به پشتی لم می دهم.

چشمانم کم کم از تاری آفتاب دیدگی در می آید. کودک همسایه یک گوشه نشسته، روی کف اتاق قطعات دومینو می چیند. با دستان کوچکش یک قطعه را برمی دارد و پشت دیگری می گذارد. دستانش گاهی تکان اضافی می خورند ولی او با احتیاط ادامه می دهد. تازه یاد گرفته که باید این قطعات طوری پشت سر هم چیده شوند که تا وقتی همه شان در جای خود قرار نگرفته اند، هیچ کدام نیفتند. من با دیدن لرزش ها پیشبینی بزرگسالانه ای از افتادن یک قطعه ناموزون و بی نتیجه ماندن تقلای کودک می کنم و آماده گریه او می شوم؛ مثل هر وقت دیگری که با کارهای کودکانه مواجه بوده ام.

 

از صفر شروع کردن به سبک دومینو؟

 

او همچنین ادامه می دهد تا به دیوار می رسد و وقتی می خواهد قطعه بعد را بگذارد به من نگاه می کند. من که متوجه چهره تعجب زده اش شده ام، با لبخند پاسخش می دهم. دوباره به زنجیره قطعاتی که با زحمت چیده نگاه می کند. من که هنوز لحظاتی بیش از نشستنم نگذشته، دست روی زمین فشار داده، نیرویی به رنگ کودک دوستی می یابم و خود را بلند می کنم. وقتی می ایستم و سرم را بالا می گیرم، این بار چهره رو به روی من نقش دیگری دارد، نقش بغض و حسرت!

ادامه مطلب

از صفر شروع نمی کنیم!

چرا نوشتن را آغاز می کنم؟

یک ,کودک ,روی ,قطعه ,کنم ,قطعات ,که با ,می کنم ,می دهد ,و وقتی ,کنم و

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

CARNEWS زمزمه کن دانلود کتاب از میانِ غربت‌ها کاروان دل صـــبا باز آهنگ | دانلود آهنگ جدید آشپزی دنیای شیرین ریاضی اخبار ورزشی فوتبال